خیلی وقته ننوشتم
سلام عشق من ، هستی من ، عمر من بازم معذرت عزیزم چون خیلی وقته که برات ننوشتم . واقعا دوست دارم که هر روز و حتی هر ساعت برات بنویسم تا همیشه بتونم این لحظات سراسر شیرین رو مرور کنم ولی حیف که نمیشه . توی یک ماه گذشته یه اتفاق بد افتاد که البته ختم به خیر شد . 28 ابان بابایی ( بابای من ) سکته قلبی کرد و روز اول آذر قلبشو عمل کردن و خدا رو شکر به خیر گذشت . ما هم حدود یک 35 روز خونه بابایی بودیم . خیلی روزای سخت و پر استرسی بود ولی خوب گذشت . بابایی هم که عاشق تو و وجود تو بهش روحیه میداد . هر روز صبح از خواب که بیدار میشدی اول میرفتی سراغ بابایی ، براش دست تکون میدادی ، میبوسیدیش ، موش میشدی . آخه تو خیلی میفهمی و محبت همه رو د...
نویسنده :
مامان نی نی
23:56